عشق یا هوس

تفاوتهای میان عشق و هوس

گریه هایم بی صداست

گریه هایم بی صداست

  عشق من بی انتهاست

   ردپای اشک هایم را بگیر

 تابدانی خانه عاشق کجاست

نویسنده: حبیب اله شهبازی ׀ تاریخ: دو شنبه 5 تير 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خندان نگه داشتن لب ها

 

 

به راستی چه سخت است

خندان نگهداشتن لب ها

در زمان گریستن قلب ها

و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی؛

و چه دشوار و طاقت فرساست،

گذراندن روزهای تنهایی؛

در حالی که تظاهر می کنی

هیچ چیز برایت اهمیت ندارد؛

اما چه شیرین است

در خاموشی و خلوت،

به حال خود گریستن..

و فقط خداست، آرام بخش دلها !

نویسنده: حبیب اله شهبازی ׀ تاریخ: سه شنبه 20 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دوست داشتن از عشق برتر است.

دوست داشتن از عشق برتر است.

دوست داشتن از عشق برتر است. عشق يك جوشش كور است و پيوندي از سر نابينايي. اما دوست داشتن پيوندي خودآگاه و از روي بصيرتِ روشن و زلال.

عشق بيشتر از غريزه آب مي خورد و هر چه از غريزه سرزند بي ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع ميكند و تا هر جا كه يك روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نيز همگام با آن اوج مي يابد.

عشق در غالب دلها، در شكلها و رنگهاي تقريبا مشابهي، متجلي مي شود و داراي صفات و حالات و مظاهر مشتركي است ،اما دوست داشتن در هر روحي جلوه اي خاص خود دارد و از روح رنگ مي گيرد وچون روح ها، بر خلاف غريزه ها، هر كدام رنگي و ارتفاعي و بعدي و طعم و عطري ويژۀ خويش دارند، ميتوان گفت كه به شمار هر روحي، دوست داشتني هست.
عشق با شناسنامه بي ارتباط نيست و گذر فصلها و عبور سالها بر آن اثر مي گذارد، اما دوست داشتن در وراي سن و زمان و مزاج زندگي مي كند و بر آشيانۀ بلندش روز و روزگار را دستي نيست.

عشق در هر رنگي و هر سطحي، با زيبائي محسوس، در نهان يا آشكار، رابطه دارد. چنانچه شوپنهاور ميگويد: شما بيست سال بر سن معشوقتان بيفزائيد، آنگاه تأثير مستقيم آن را بر روي احساستان مطالعه كنيد.

عشق با دوري و نزديكي در نوسان است. اگر دوري به طول انجامد ضعيف مي شود، اگر تماس دوام يابد به ابتذال مي كشد. و تنها با بيم و اميد و تزلزل و اضطراب و ديدار و پرهيز زنده و نيرومند مي ماند. اما دوست داشتن با اين حالات ناآشناست. دنيايش دنياي ديگري است.

عشق جوششي يكجانبه است. به معشوق نمي انديشد كه كيبست؟ يك خودجوشي ذاتي است، و از اين رو هميشه اشتباه مي كند و در انتخاب به سختي مي لغزد و يا همواره يكجابه مي ماند و گاه، ميان دو بيگانۀ ناهمانند، عشقي جرقه مي زند و چون در تاريكي است و يكديگر را نمي بينند، پس از انفجار اين صاعقه است كه در پرتو روشنائي آن، چهرۀ همديگر را مي توانند ديد و در اينجا است كه گاه، پس از جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق كه در چهرۀ همديگر مي نگرند، احساس مي كنند كه همديگر را نمي شناسند و بيگانگي و نا آشنائي پس از عشق ـ كه درد كوچكي نيست ـ فراوان است.

اما دوست داشتن در روشنائي ريشه مي بندد و در زير نور سبز مي شود و رشد مي كند و از اين رو است كه همواره پس از آشنائي پديد مي آيد، ودر حقيقت، در آغاز، دو روح خطوط آشنيائي را در سيما و نگاه يكديگر ميخوانند، و پس از آشنا شدن است كه خودماني مي شوند.

دو روح، نه دو نفر، كه ممكن است دو نفر با هم در عين رودربايستي ها احساس خودماني بودن كنند و اين حالت به قدري ظريف و فرار است كه به سادگي از زير دست احساس و فهم مي گريزد ـ و سپس طعم خويشاوندي و بوي خويشاوندي و گرماي خويشاوندي از سخن و رفتار و آهنگ كلام يكديگر احساس مي شود و از اين منزل است كه ناگهان خود به خود دو همسفر به چشم مي بينند كه به پهندشت بي كرانۀ مهرباني رسيده اند و آسمان صاف و بي لك دوست داشتن بر بالاي سرشان خيمه گسترده است.

عشق زيبائي هاي دلخواه را در معشوق مي آفريند و دوست داشن زيبائي هاي دلخواه را در دوست مي بيند و مي يابد.
عشق در دريا غرق شدن است و دوست داشتن در دريا شنا كردن.

عشق معشوق را مجهول وگمنام مي خواهد تا در انحصار او بماند، زيرا عشق جلوه اي از خود خواهي و روح تاجرانه و جانورانۀ آدمي است، و چون خود به بدي خود آگاه است، آن را در ديگري كه مي بيند، از او بيزار مي شود و كينه بر مي گيرد. اما دوست داشتن دوست را محبوب و عزيز مي خواهد و مي خواهد كه همۀ دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشد كه دوست داشتن جلوه اي از روح خدائي و فطرت اهورائي آدمي است و چون خود به قداست ماورائي خود بينااست، آن را در ديگري كه مي بيند، ديگري را نيز دوست مي دارد و با خود آشنا و خويشاوند مي يابد.
در عشق رقيب منفور است و در دوست داشتن است كه هواداران كويش را چو جان خويشتن دارند.

عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن.

عشق نيرويی است در عاشق كه او را به معشوق مي كشاند و دوست داشتن جاذبه ای است در دوست كه او را به دوست مي برد

عشق، تملك معشوق است، و دوست داشتن تشنگي محو شدن در دوست باید دست کم خود را دوست بداریم
بله!كسانی كه حتی خود را دوست ندارند ! آدم را عصبی می كنند! خیلی ها از اینكه به خویش عشق بورزند احساس راحتی نمی كنند ، اما همین آدمها از همسران خود انتظار دارند كه به آنها عشق بورزند!كمی عجیب نیست ؟ می گوییم من نمی توانم خودم را دوست داشته باشم و بعد از همسرمان عصبانی میشویم كه چرا ما را دوست ندارد ؟ من چگونه می توانم چیزی را كه ندارم به دیگری بدهم ؟ وقتی تمام توجه ما به خطاها و اشتباهاتمان متمركز باشد همان خطاها و اشتباهات را در دیگران جستجو می كنیم تا از این طریق حال بهتری پیدا كنیم و وقتی در حال دیگران تجسس می كنیم سرانجام این خطاها را می یابیم ، اما مشكل اینجاست كه بر خلاف انتظار، با كشف خطاهای دیگران هم ، حالمان بهتر نمی شود.اگر تمركز خود را بر خطاهایمان حفظ كنیم جهان هم بی وقفه تنبیه مان خواهد كرد. مادامیكه خود را دوست نداشته باشیم دنیا هم دوستمان نخواهد داشت و بعد ، می نشینیم و دنیا را سرزنش می كنیم !
معنی عشق ورزیدن به خویشتن چیست؟ در ساده ترین كلام، عشق ورزیدن به خویشتن یعنی بخشدن خویشتن ، یعنی اعتراف به این نكته كه تا به این لحظه به بهترین نحوی كه بلد بوده ام زندگی كرده ام . دیگر كافی است تا كی می خواهید خود را گناهكار ببینید؟ انسان كامل را فقط در قصه ها می توان پیدا كرد . فراموشش كنید، واقع بین باشید و به جای كمال ، پیشرفت راهدف خود قرار دهید. نقص ها و كاستی های خود را ببخشید و مطمئن باشید كه دیگران هم به گونه ای كاملا خودكار این كاستیها را ندیده خواهند گرفت. دیگران همچون آینه ای هستند كه ما را به خودمان نشان می دهند . اگر خوب در آینه ها بنگریم همواره پیامهایی دریافت می كنیم كه برای رشد به آنها نیازمندیم. به خاطر داشته باشید كه مشكلات انسان همواره از خود او ریشه می گیرد. ما به خاطر فرزندانمان باید خود را بپذیریم ، ما الگوی بچه هایمان هستیم. اگر زندگی را سخت بگیرید آنها هم زندگی را به خود سخت میگیرند و آنوقت است كه زندگی را به شما هم سخت می كنند!


نتیجه:
وقتی خود را عفو می كنیم دست از سرزنش دیگران هم بر می داریم

نویسنده: حبیب اله شهبازی ׀ تاریخ: سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد

جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه ، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی ، خودش به سراغ تو خواهد.
جوان به امید رسیدن به معشوق ، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد، به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت.

 

روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد ، احوال وی را جویا شد و دانست که جوان، بنده ای با اخلاص از بندگان خداست . در همان جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند . جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد.

 

همین که پادشاه از آن مکان دور شد ، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نا معلوم رفت . ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی جوان پرداخت تا علت این تصمیم را بداند . بعد از مدتها جستجو او را یافت . گفت: تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آن گونه بی قرار بودی ، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و ازدواج با دخترش را از تو خواست ، از آن فرار کردی؟

 

جوان گفت: اگر آن بندگی دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود ، پادشاهی را به در خانه ام آورد ، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانهء خویش ببینم؟

 

نویسنده: حبیب اله شهبازی ׀ تاریخ: یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خلقت زیبا

نویسنده: حبیب اله شهبازی ׀ تاریخ: دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آب خوردن زیبا

خدائیش تا حالا آب خوردن رو به این زیبائی دیده بودید؟

 

نویسنده: حبیب اله شهبازی ׀ تاریخ: دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

گل سمبل عاشقی

در تمام کشورها برای اینکه عاشق و معشوق بتوانند احساسات خود را به یکدیگر منتقل کنند از راههای زیادی استفاده می کنند با صحبت کردن ، نامه نوشتن ، نگاه کردن .... اما معمولترین روش استفاده از گل است
خود واژه ی گل سمبل عاشقی می باشد .اما بد نیست با نشانه های تمام گل ها قدری آشنا بشوید تا اگر موقعی خواستید احساس خود را به عاشق یا معشوق خود عرضه کنید بدانید تا چه گلی را هدیه کنید یا گلی را که هدیه گرفته اید چه معنا و مفهومی دارد:

گل مریم: نشانه نجابت و پاکی معشوق است و اگر عاشقی آن را تقدیم معشوق نماید، می خواهد بگوید که به عفت و عشق او اطمینان کافی دارد

گل یاس: نشانه آنست که عشق و دوستی باید دو جانبه باشدوگرنه بی ثمر است و علامت آن است که عشق عاشق اگر از جانب معشوقه پذیرفته نگردد او را ترک می نماید و فراموشش می نماید

 گل زرد: نشانه ای است بر احساسات تنفر آمیز عاشق نسبت به معشوق خویش

گل بنفشه: نشانه آنست که عاشق از دلدارش می خواهد با او مهربان باشد او را دوست بدارد و در رنج و شادمانیش شریک و سهیم باشد

 گل یخ: نشانه ای است بر نا امیدی و رنج عشق

گل نرگس: نشانه ای است بر شوریدگی عاشق که از معشوقه می خواهد با او یکرنگ باشد

 گل لاله: نشانه آنست که عاشق حاضر است در راه معشوق از جان خویش هم بگذرد و هرچه که او بخواهد انجام دهد

گل میخک: نشانه آنست که عاشق قلب خودش را که بهترین هدیه هاست به معشوق ز جان گرامی تر تقدیم می کند

 گل نسترن: نشان آنست که عاشق از خیانت معشوق به تنگ آمده و دلش می خواهد از او که عشق را با هوس مخلوط کرده است بگریزد

گل مروارید: نشانه ای است بر آخرین حرف های دل عاشق و آخرین ناله های قلب دیوانه اش

 گل شقایق: نشانه ای است از عشق شور انگیز عاشق به معشوق و نشانه ی تپیدن های قلب اوست در آرزوی دیدار معشوق

گل سرخ : نشانه عشق آتشین است عشقی که عاشق می خواهد خود را در میان شعله هایش قربان معشوق نماید

 گل اطلسی: را هر که برای معشوق بفرستد از او می پرسد که آیا او را دوست دارد یا نه

گل بید مشک: نشانه آنست که عاشق کینه معشوقه بی وفا را به دل نمی گیرد و با فرستادن شاخه ای از این گل به او می گوید من تو را می بخشم زیرا گناه از من و سرنوشت من است

 گل ناز: نشانه آنست که عاشق در عین حال که ناز معشوقه را دوست دارد دلش می خواهد او فسونگری را کم کند و به سوی وی روی آورد.

گل مرزنگوش: نشانه نفرت عاشق و نفرین اوست که برای معشوق می فرستد

 گل شب بو : نشانه آنست که عاشق از معشوق خود تمنای بوسه دارد و از دور او را می بوسد

 

نویسنده: حبیب اله شهبازی ׀ تاریخ: چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

كاش امشب عاشقی هم پا می گرفت

كاش امشب عاشقی هم پا می گرفت

تشنگی هم طعم دریا می گرفت

كاش امشب كوچه های منتظر

یك سلام گرم از ما می گرفت

این سكوت تلخ . دنیای من است

كاش دستت . دست دنیا میگرفت

آسمان ابری ترین اندوه را

از دل سنگین شبها می گرفت

پنجره دلتنگ چشمی آشناست

كاش می شد عاشقی پا می گرفت

 

نویسنده: حبیب اله شهبازی ׀ تاریخ: چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

داستان زیبای قلب کوچولو

من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو. مادربزرگم می‌گوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند،‌مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می‌کند. برای همین هم، مدتی ست دارم فکر می‌کنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم؛ یعنی، راستش، چطور بگویم؟ ‌دلم می‌خواهد تمام تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه قشنگ کوچولو، به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم... یا... نمی‌دانم... کسی که خیلی خوب است، کسی که واقعا حقش است توی قلب خیلی کوچولو و تمیز من خانه داشته باشد. خب راست می‌گویم دیگر . نه؟ پدرم می‌گوید:‌ قلب، مهمان خانه نیست که آدم‌ها بیایند، دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانه‌ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد... قلب، راستش نمی‌دانم چیست، اما این را می‌دانم که فقط جای آدم‌های خیلی خیلی خوب است ـ برای همیشه ... خب... بعد از مدت‌ها که فکر کردم، تصمیم گرفتم قلبم را بدهم به مادرم، تمام قلبم را تمام تمامش را بدهم به مادرم، و این کار را هم کردم... اما... اما وقتی به قلبم نگاه کردم، دیدم، با این که مادر خوبم توی قلبم جا گرفته، خیلی هم راحت است، باز هم نصف قلبم خالی مانده... خب معلوم است. من از اول هم باید عقلم می‌رسید و قلبم را به هر دوتاشان می‌دادم؛ به پدرم و مادرم. پس، همین کار را کردم. بعدش می‌دانید چطور شد؟ بله، درست است. نگاه کردم و دیدم که بازهم ، توی قلبم، مقداری جای خالی مانده... فورا تصمیم گرفتم آن گوشه‌ی خالی قلبم را بدهم به چند نفر؛ چند نفر که خیلی دوستشان داشتم؛ و این کار را هم کردم: برادر بزرگم، خواهر کوچکم، پدر بزرگم، مادر بزرگم، یک دایی مهربان و یک عموی خوش اخلاقم را هم توی قلبم جا دادم... فکر کردم حالا دیگر توی قلبم حسابی شلوغ شده... این همه آدم، توی قلب به این کوچکی، مگر می‌شود؟ اما وقتی نگاه کردم،‌خدا جان! می‌دانید چی دیدم؟ دیدم که همه این آدم‌ها، درست توی نصف قلبم جا گرفته‌اند؛ درست نصف ـ با اینکه خیلی راحت هم ولو شده بودند و می‌گفتند و می‌خندیدند. و هیچ گله‌یی هم از تنگی جا نداشتند.... من وقتی دیدم همه‌ی آدم‌های خوب را دارم توی قلبم جا می‌دهم، سعی کردم این دایی پدرم را هم ببرم توی قلبم و یک گوشه بهش جا بدهم... اما... جا نگرفت... هرچی تلاش کردم جا نگرفت... دلم هم سوخت... اما چکار کنم؟ جا نگرفت دیگر. تقصیر من که نیست حتما تقصیر خودش است. یعنی، راستش، هر وقت که خودش هم، با زحمت و فشار، جا می‌گرفت، صندوق بزرگ پول‌هایش بیرون می‌ماند و او، دَوان دَوان از قلبم می‌آمد بیرون تا صندوق را بردارد...

 

نادر ابراهیمی

نکته : هرکسی را که میخواهیم نمی توانیم در قلبمان جا بدهیم(یعنی ما دعوتنامه را صادر میکنیم ؛ بقیه اش به مهمان بستگی دارد)؛ چون آن شخص هم باید خودش بخواهد و بتواند با خودش کنار بیاید که برای ماندن در این قلب چه چیزهائی را باید کنار بگذارد؛یعنی سبکبار بیاید تا راحت باشد وگرنه مشغول حمل و جادادن بارش میشود و از میهمانی قلب جا میماند

 

نویسنده: حبیب اله شهبازی ׀ تاریخ: دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

لیلی و مجنون

لیلی و مجنون
میگن یه روز لیلی واسه مجنون پیغام فرستاد که انگار خیلی دوست داری منو
ببینی؟ اگه نیمه شب بیای بیرون شهر کنار فلان باغ می بینمت .
مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست .
نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید، از کیسه ای که به همراه
داشت چند مشت گردو برداشت و ریخت تو جیبهای مجنون و رفت .
مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود آهی کشید و گفت: ای دل
غافل یار آمد و ما در خواب بودیم . افسرده و پریشون برگشت به شهر.
در راه ، یکی از دوستانش اونو دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی؟! و وقتی
جریان را از مجنون شنید با خوشحالی گفت : این که عالیه ! آخه نشونه اینه
که ، لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره!
دلیل اولاین که : خواب بودی و بیدارت نکرده! و به طور حتم به خودش گفته :
اون عزیز دل من، که تو خواب نازه پس چرا بیدارش کنم؟!
و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو
نداشت پس برات گردو گذاشته تا بشکنی و بخوری !
مجنون سری تکان داد و گفت : نه ! اون می خواسته بگه : تو عاشق نیستی! اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد ! تو رو چه به عاشقی؟ بهتره بری گردو بازی کنی !
..............................
.....................................................
چگونگی و کیفیت افراد، وقایع و یا سخنان دیگران ، به تفسیر ی است که ما،
از ، آنها می کنیم، و چه بسا که ، حقیقت، غیر از تفسیر ماست. قضاوت، همیشه آسانست ، اما حقیقت، در پشت زبان وقایع، نهفته است.

 

نویسنده: حبیب اله شهبازی ׀ تاریخ: پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ خودتان خوش آمدید


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , hshahbazi.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM